۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

ماهي

چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و می خواهد شما را ملاقات کند.

یک مرد میانسال با یک لهجه شدید شمالي وارد شد و در حالی که یک ماهی حدودا ده کیلویی دریک کیسه نایلون بزرگ در دستش بود و شروع کرد به تشکر کردن که من عموی فلان کس هستم و شما جان او را نجات دادی و خلاصه این ماهی تحفه ناقابلی است و ...

هر چه فکر کردم "فلان کس" را به یاد نیاوردم ولی ماهی را گرفتم و از او تشکر کردم.

شب ماهی را به خانه بردم و زنم شروع به غرغر کرد که من ماهی پاک نمی کنم !خودم تا نصف شب نشستم و ماهی را تمیز کردم و قطعه قطعه نموده و در فریزر گذاشتم.

فردا عصر وارد مطب که شدم دیدم همان مرد رشتی ایستاده است و بسیار مضطرب است.

تا مرا دید به طرفم دوید و گفت آقای دکتر دستم به دامنت...ماهی را پس بده...من باید این ماهی را به فلان دکتر بدهم اشتباهی به شما دادم...چرا شما به من نگفتی که آن دکتر نیستی و برادرزاده مرا نمی شناسی؟

من که در سالن و جلوی سایر بیماران یکه خورده بودم با دستپاچگی گفتم که ماهی ات الآن در فریزر خانه ماست.

او هم با ناراحتی گفت: پس پولش را بدهید تا برای دکترش یک ماهی دیگر بخرم.

و من با شرمساری هفتاد هزار تومان به او پرداختم.

چند روز بعد متوجه شدم که ماجرای مشابهی برای تعدادی از همکارانم رخ داده است و ظاهرا آن مرد شمالي یک وانت ماهی به اصفهان آورده و به پزشکان اصفهانی انداخته است!

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

پرستار بچه‌‌‌هایم

همین چند روز پیش، "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا"پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم.

به او گفتم: بنشینید"یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌اِونا"! می‌‌‌‌دانم كه دست و بالتان خالی است امّا رو دربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟

- چهل روبل.

نه من یادداشت كرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنید.

شما دو ماه برای من كار كردید.

- دو ماه و پنج روز

دقیقاً دو ماه، من یادداشت كرده‌‌‌ام. كه می‌‌شود شصت روبل. البته باید نُه تا یكشنبه از آن كسر كرد. همان طور كه می‌‌‌‌‌دانید یكشنبه‌‌‌ها مواظب"كولیا" نبودید و برای قدم زدن بیرون می‌‌رفتید.

سه تعطیلی ... "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اونا" از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌‌های لباسش بازی می‌‌‌كرد ولی صدایش در نمی‌‌‌آمد.

سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را می‌‌‌گذاریم كنار. "كولیا" چهار روز مریض بود آن روزها از او مراقبت نكردید و فقط مواظب "وانیا" بودید فقط "وانیا" و دیگر این كه سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشید.

دوازده و هفت می‌‌شود نوزده. تفریق كنید. آن مرخصی‌‌‌ها ؛ آهان، چهل و یك‌ ‌روبل، درسته؟

چشم چپ "یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا" قرمز و پر از اشك شده بود. چانه‌‌‌اش می‌‌لرزید. شروع كرد به سرفه كردن‌‌‌‌های عصبی. دماغش را پاك كرد و چیزی نگفت.

و بعد، نزدیك سال نو شما یك فنجان و نعلبكی شكستید. دو روبل كسر كنید.

فنجان قدیمی‌‌‌تر از این حرف‌‌‌ها بود، ارثیه بود، امّا كاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسیدگی كنیم.

موارد دیگر: بخاطر بی‌‌‌‌مبالاتی شما "كولیا " از یك درخت بالا رفت و كتش را پاره كرد. 10 تا كسر كنید. همچنین بی‌‌‌‌توجهیتان باعث شد كه كلفت خانه با كفش‌‌‌های "وانیا " فرار كند شما می‌‌بایست چشم‌‌هایتان را خوب باز می‌‌‌‌كردید. برای این كار مواجب خوبی می‌‌‌گیرید.

پس پنج تا دیگر كم می‌‌كنیم.

در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید ...

"یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌‌اِونا" نجواكنان گفت: من نگرفتم.

امّا من یادداشت كرده‌‌‌ام.

- خیلی خوب شما، شاید …

از چهل ویك بیست وهفت تا برداریم، چهارده تا باقی می‌‌‌ماند.

چشم‌‌‌هایش پر از اشك شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق می‌‌‌درخشید. طفلك بیچاره !

- من فقط مقدار كمی گرفتم.

در حالی كه صدایش می‌‌‌لرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم ... ! نه بیشتر.


دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به كنار، می‌‌‌كنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا . . . یكی و یكی.

یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت.

به آهستگی گفت: متشكّرم !

جا خوردم، در حالی كه سخت عصبانی شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.

پرسیدم: چرا گفتی متشكرم؟

به خاطر پول.

یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت كلاه می‌‌گذارم؟ دارم پولت را می‌‌‌خورم؟ تنها چیزی می‌‌‌توانی بگویی این است كه متشكّرم؟

- در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند.

آن‌‌ها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه می‌‌زدم، یك حقه‌‌‌ی كثیف حالا من به شما هشتاد روبل می‌‌‌‌دهم. همشان این جا توی پاكت برای شما مرتب چیده شده.

ممكن است كسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نكردید؟ چرا صدایتان در نیامد؟

ممكن است كسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟

لبخند تلخی به من زد كه یعنی بله، ممكن است.

بخاطر بازی بی‌‌رحمانه‌‌‌ای كه با او كردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را كه برایش خیلی غیرمنتظره بود به او پرداختم.

برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس، گفت: متشكرم!

پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگــــو بود.




اثر آنتوان چخوف

پدرآمرزی!

در روزگار گذشته مردی بود که کفن مردگان می دزدید و نان زن و فرزند خویش می داد و عمری به این کار مشغول بود و همه این سالها، به لعنت خلق گرفتار!

در بستر مرگ فرزند را صدا کرد که فرزندم، من عمری به این کار مشغول بودم و سالهاست که به لعنت خلق گرفتارم ، بیا و بعد از من تو کاری کن که آمرزشی باشد برای پدرت.

پدر مُرد و پسر چندی بعد شغل پدر را دنبال کرد. با این تفاوت که کفن مردگان را که می دزدید هیچ، با آنها آن می کرد، که ذکرش در اینجا جایز نیست ! مردم انگشت به دهن جملگی می گفتند که:

خدا پدرش را بیامرزد که فقط کفن می دزدید ، اینکه هم کفن می دزدد وهم .... !

و پسر خوشحال که وصیت پدر را بجای آورده است .

هیزم شکن

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!



۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

جملات زيبا از بزرگان

ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد. "جورج برنارد شاو"


آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.*
انیشتین


بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......
نلسون ماندلا


یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را
مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....


مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"آلبرت انیشتین"

روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند.

روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند. روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.




جملۀ «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست. فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم

خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا
خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
چارلز استیون هامبی

بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد. / الیزابت استون

شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم. / الکس تان

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
انتوان چخوف


جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
محمود حسابی


هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است
ویل دورانت


مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله

از دفتر خاطرات یک دیکتاتور


من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
افلاطون


وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی

جك2

طرف داشته دنبال جاي پارك مي گشته اما پيدا نمي كرد! در همون حال گشتن به خدا ميگه: خدايا اگه يه جاي پارك برام پيدا كنيا من نماز مي خونم، روزه مي گيرم كه يه دفعه يه جاي پارك مي بينه و به خدا مي گه! خدا جون نمي خوادخودم پيدا كردم

رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!

نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…
بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره

طرف یه تیکه آشغال مي پره تو چشمش . می ره جلوی آينه تو چشش فوت ميكنه. خانمش بهش ميگه ديوونه تو فوت نكن بذار اون فوت كنه!

یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میكنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میكنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!

يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود

به يکی میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه

یکی داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
يارو میگه: ای بابا،
کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی

يکی از اين جوون های مغز قاطی پارچه می بره خیاطی می گه آقا اینو واسم کت شلوار بکن فردا نیام بگی سوزنم شکست چرخم خراب شد حال نداشتم اصلا ..... بده نمی خوام بدوزی

طرف خودشو میمالیده به سپر ماشین ! میگن چی کار میکنی بابا, میگه دارم اوقاتمو سپری میکنم

یکی زنگ ميزنه 118 ميگه شماره غضنفر رو داريد ميگه نه ، ميگه پس من ميگم تو يادداشت كن داشته باشی

به یارو میگن ۱۲ امام رو میشناسی؟ میگه آره. میگن خوب نام ببر؟ میگه اونجوری که نه. اگه ببینمشون میشناسم

يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه

يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم

دختره ميره تعليم رانندگي ... ازش ميپرسند چطور بود ؟ ميگه : بد نبود ! اما معلمش خيلي مذهبي بود. ميگن : واسه چي؟ ميگه : والا من هر كاري ميكردم هر جايي ميپيچيدم ميگفت : يا اباالفضل ...يا حضرت عباس...يا امام حسين

تست هوش : به 750 گرم میگن چی؟؟؟ ........... ميگن نیم کیلو و نیم

آيا ميدانستيد که بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است !

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

پسره تو كليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينه يه دختر خيلي خوشگل مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه. دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي ، پول دادي ، قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت كمكم كن! پسره از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم ميرم!

به دختره مي گن اگه دنيا رو بهت بدن چي كار مي كني مي گه من فعلا مي خوام درسمو ادامه بدم

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

آلن پیز

آلن پیز، استاد ولادیمیر پوتین نخست وزیر کنونی روسیه و نویسنده یکی از ده کتاب پر فروش ارتباطات قرن با نام "چرا مردان گوش نمی‌دهند و زنان نمی‌توانند نقشه بخوانند"، ترجمه شده به شصت زبان با فروش بیش از یازده میلیون نسخه و مرد شماره یک فنون مذاکرات و تحلیل حرکات بدن و نویسنده پانزده جلد کتاب مطرح در جهان بود؛ آلن پی»، عضو انجمن بیمه‌گران و موسسه تحقیقات مدیریت آمریکاست. آنتونی رابینز، نویسنده نامدار درباره او می‌گوید: من با شرکت در دوره آموزشی و شنیدن و به کار بردن ایده‌های فوق العاده آلن، قدرت ارتباطات خود را چندین برابر کردم.

خلاصه‌ای از مباحث آلن پیز در سمینار بین‌المللی مدیریت فنون ارتباطات، مذاکرات و فروش را مرور می‌کنیم.

بینایی

شبکیه، داخلی‌ترین لایه چشم دو نوع گیرنده دارد: سلول‌های استوانه‌ای (١٣٠ میلیون) که در نور ضعیف تحریک می‌شوند و سفید و سیاه را تشخیص می‌دهند و سلول‌های مخروطی (هفت میلیون) که به ما توانایی دیدن رنگ و جزییات ظریف اشیا را می‌دهند. این سلول‌های مخروطی را کروموزوم X منتقل می‌کند. زنان دو کروموزوم X دارند. به این دلیل، بیش از مردان دارای سلول‌های مخروطی هستند و در نتیجه، رنگ اشیا را بسیار واضح‌تر دیده و توصیف می‌کنند.

مردان تنها قادر به توصیف رنگ‌های اصلی هستند: قرمز، آبی، و زرد. زنان می‌توانند رنگ‌های شیری، نیلی، ارغوانی، بنفش و سدری را نیز توصیف کنند.

سفیدی چشم در انسان کاملا واضح است. این بخش حرکت چشم‌ها و تغییر جهت دید را که هر دو برای ارتباط بین انسان‌ها ضروری است، در انسان ممکن می‌سازد. سفیدی چشم زنان بیش از مردان است، چرا که ارتباط مستقیم با افراد بخش اصلی فرایند برقراری ارتباط در زنان است و هر چه سفیدی چشم بیشتر باشد، بیشتر می‌توان سیگنال‌های گوناگون بصری را ارسال و یا دریافت کرد. به این وسیله، بهتر می‌توان تغییر مسیر طرف مقابل را دنبال کرده و تجزیه و تحلیل کرد.

زنان نسبت به مردان از حس بینایی قوی‌تری نیز برخوردارند؛ گویی برای مدیریت خانه، دارای یک نوع نرم افزار مغز هستند که آنان را قادر می‌سازد پیرامون خود را تا دست کم ٤٥ درجه از چپ و راست و همچنین از بالا و پایین خود ببینند. زاویه دید گسترده بسیاری از زنان حتی تا ١٨٠ درجه هم می‌رسد. چشمان مردان بزرگتر از چشمان زنان است و برای دیدی تونل مانند ولی بسیار دور برنامه ریزی شده‌اند. به عبارت دیگر، او می‌تواند چیزهایی را که درست مقابلش است، روشن ببیند؛ حتی در فاصله‌ای دور مثل دیدن با یک ذره‌بین.

کره‌ای که ناپدید شد

هر زنی در این جهان؛ در حالی که مرد جلوی یخچال ایستاده، چنین گفت و گویی با او داشته است:

- دیوید: کره کجاست؟

- جین: تو یخچال

- دیوید: اینجا تو یخچال که نیست، کجا گذاشتی‌اش؟

- جین: همون جاست. خوب چشماتو باز کن!

- دیوید: نه، حتما گذاشتیش جای دیگه. میگم تو یخچال نیست.

در این مرحله از گفت و گو، جین با گام‌های بلند به آشپزخانه می‌آید و دستش را درون یخچال برده و مثل شعبده بازی کره را بیرون می‌آورد. مردان بی‌تجربه اغلب این مسأله را به عنوان یک کلک معمولی قلمداد می‌کنند و زنان را متهم می‌کنند که چیزها را در کشو و یا کمد پنهان می‌کنند؛ جوراب‌ها، کفش‌ها، لباس‌های زیر، مربا، کره، سوئیچ خودرو و کیف پول همه سر جایشان هستند. فقط مردان نمی‌توانند آنها را ببینند.

زن با زاویه دید گسترده، محتویات درون یخچال و یا کمد را بدون چرخش سر می‌بینند، در حالی که مردان سرشان را از چپ به راست و از بالا به پایین می‌چرخانند تا شیئ ناپدید شده را بیابند.

این تفاوت در قدرت دید زن و مرد، تأثیرات مهمی بر زندگی ما داشته است؛ برای نمونه، آمار شرکت‌های بیمه، ثابت می‌کند هنگامی که تصادفی رخ داده باشد، زنان کمتر ریسک می‌کنند که از سمت چپ و راست خودروی حادثه دیده بگذرند. زاویه دید گسترده آنها این امکان را می‌دهد که خودروهایی را که از طرفین به سمت آنان می‌آیند، ببینند. آنان هنگام پارک کردن برای آن که از عقب و جلو به چیزی نزنند، نا توانند. به علت این که در زنان توانایی تجسم فضایی کمتر است.

یک زن وقتی بداند همسرش در دیدن چیزهایی که درست جلوی چشمش هستند، مشکل دارد، کمتر عصبانی می‌شود. وقتی زنی به همسرش می‌گوید: همون جا توی کمد است، مرد باید حرف او را باور کند و به جست و جو ادامه دهد.

توانايي دروغ سنجي زنان

تحقيقات نشان مي‌دهد كه هنگام ارتباط رو در رو، سيگنال‌هاي غير كلامي ٦٠ تا ٨٠ درصد از تأثير پيام‌هاي ارسالي را دربردارند، در حالي كه سيگنال‌هاي صوتي سهمي حدود ٢٠ تا ٣٠ درصد دارند و ٧ تا ١٠ درصد باقي مانده به موضوع مطرح شده بستگي دارد.

سنسورهاي پيشرفته يك زن، اين اطلاعات را دريافت كرده و تجزيه و تحليل مي‌كند. زنان به خاطر توانايي مغزشان در انتقال سريع اطلاعات بين دو نيمكره مغز امتياز بارزي در برابر مردان دارند تا سيگنال‌هاي تصويري، حركات بدن و ديگر سيگنال‌ها را در كنار هم بچيند و در پایان، رمز را كشف كنند. به همين دليل، كمتر مردي موفق مي‌شود رو در روي يك زن دروغ بگويد.

اگر مردي بخواهد به زني دروغ بگويد، بهتر است از پشت تلفن، توسط نامه، در تاريكي مطلق و يا از زير پتو اين كار را انجام دهد.

تفاوت‌هاي مغزي زن و مرد

بیشتر مردان نمی‌توانند احساسات خود را نشان دهند. مغز مردان ساده، اما مغز زنان پیچیده است. بخش چپ مغز مردها، هنگام صحبت کردن فعال می‌شود. اغلب برای خانم‌ها این پرسش پیش می‌آید که چرا مردان اینقدر روی خاموش کردن تلویزیون هنگام زنگ زدن تلفن اصرار دارند؟

زن‌ها با تعجب از خود می‌پرسند: چرا مردها وقتی مشغول خواندن روزنامه یا دیدن تلویزیون هستند، نمی‌توانند سخنان همسر خود را بشنوند؟

تقریبا همه زنان دنیا از نشنیدن‌های شوهرشان در رنج و عذابند. دلیل چنین ضعفی این است که مغز یک مرد برای انجام یک کار در یک زمان شکل گرفته، زیرا فیبرهای ارتباطی کمتری بین دو نیمکره مغزی او هست. اگر از مردی در حال مطالعه یک اسکن مغزی بگیرید، خواهید دید او در این هنگام کاملا کر شده است!

اما مغز زن برای کارهای متفاوت در آن واحد شکل گرفته است و می‌تواند از هر دو نیمکره مغز خود بهره ببرد. زن می‌تواند چند کار متفاوت را در یک زمان انجام دهد. مغز همیشه فعال زن هرگز بی‌کار نمی‌ماند. او می‌تواند در یک زمان با تلفن حرف بزند، غذا بپزد و تلویزیون ببیند. او می‌تواند در حال رانندگی آرایش کند، به رادیو گوش دهد و با تلفن همراهش حرف بزند؛ اما اگر مردی در حال درست کردن غذا باشد و شما با او صحبت کنید، ممکن است به دلیل از دست دادن تمرکزش بر نحوه درست کردن غذا عصبانی شود.

تحقيقات جديد نشان داد كه عملكرد مغز زنان نسبت به مردان تفاوت‌هاي اساسي دارد. مغز زن به طور نامحسوسي كوچكتر از مغز مرد است كه اين موضوع به هيچ وجه تأثيري بر توانايي و قابليت‌هاي آنان ندارد.

در سال ١٩٩٧ محقق دانماركي، "برتن پكن برگ" از بخش عصب‌شناسي بيمارستان دولتي كوپنهاگ ثابت كرد كه مغز يك مرد به طور متوسط، چهار ميليارد سلول بيشتر از مغز زن دارد. با اين حال زنان عموما در پاسخ به پرسش‌ها ٣ درصد بهتر از مردان عمل مي‌كنند.

در مغز بیشتر مردان، بخشي براي جهت‌يابي وجود دارد. به همين دليل، در جهت‌يابي مشكلي ندارند. در بخش‌هاي گوناگونی از مغز زنان مركز كلامي وجود دارد. مهارت كلامي آنان عالي است. به ندرت براي پيدا كردن كلمه دستپاچه مي‌شوند.

در سال ١٩٩٥ گروهي از دانشمندان به سرپرستي دكتر "بنت" و دكتر "سالي شاي ويتس" در دانشگاه يل، آزمايش‌هايي را روي مردان و زنان انجام دادند تا دريابند در كدام نقطه مغز قافيه ساخته مي‌شود.

با كمك "ام ـ آر ـ تي" اين موضوع مورد تأييد قرار گرفت كه در مردان نيمكره چپ مغز براي زبان فعاليت مي‌كند. در حالي كه در زنان هر دو نيمكره فعال مي‌شود. نيمكره چپ مغز يك دختر سريع‌تر از نيمكره چپ يك پسر رشد مي‌كند؛ يعني دختران، بهتر و سريع تر از پسران صحبت مي‌كنند، مي‌خوانند و زبان خارجي فرا مي‌گيرند. به همين دليل، كلينيك‌هاي گفتار درماني مملو از پسر است تا دختر.

در پسران، نيمكره راست مغز سريعتر از دختران رشد مي‌كند؛ جايي كه توانايي درك منطقي و تجسم فضايي وجود دارد. پسران در رياضيات، ساختمان سازي و حل مشكلات قويتر از دختران هستند.

سرعت ارتباط بين دو نيمكره

نيمكره چپ و راست مغز با رشته‌هاي عصبي به نام جسم پينه‌اي به هم متصلند. اين رشته امكان ارتباط و تبادل اطلاعات را ايجاد مي‌كند.

راجر كروسكي، عصب شناس دانشگاه كاليفرنيا تأييد كرد كه جسم پينه‌اي در مغز زنان نسبت به مردان ضخيم‌تر است. به همين دليل، ارتباط بين دو نيمكره در زنان ٣٠ درصد بيشتر از مردان برقرار مي‌شود. همچنين در زنان و مرداني كه به فعاليت مشابهي مشغولند، بخش‌هاي متفاوتي از مغز فعال مي‌شوند.

تحلیل حرکات بدن

از جمله مواردی که آلن به پوتین یاد داد، تأثیر حرکات بدن بود. مثلا طرز نشستن، طرز قرار گرفتن سر و حرکات دیگر اعضای بدن، به ویژه در رفتار سیاستمداران هر حالتی از بدن می‌تواند، نمایشگر بیانی خاص باشد که در خانم‌ها و آقایان متفاوت است؛ مثلا گره کردن دست‌ها در حالت رو به پایین، حالتی از راحتی و ریلکس بودن را نشان می‌دهد. یا هنگامی که سرتان را در موقع صحبت کردن به آرامی تکان می‌دهید، این حرکت به معنای در کنترل داشتن آن شخص و محیط توسط شماست.

یک کارشناس فروش هنگامی که در حال فروش جنسی است، اگر مشتری یک قدم به عقب بردارد، به معنی عدم تمایل و انصراف از خرید است. به علت این که یا به خوبی توجیه نشده یا رفتار قابل قبولی از فروشنده ندیده است؛ اما اگر مشتری یک قدم جلو گذاشته یا سرش را به آرامی تکان دهد، احتمالا به این معنی است که توضیحات فروشنده او را قانع کرده است.

صحبت کردن مهارت اصلی خانم‌هاست؛ خانم‌ها در یک زمان، همه با هم صحبت می‌کنند و در همان موقع، هم به سخنان یکدیگر گوش می‌کنند؛ اما این توانایی برای مردان امکان پذیر نیست. مغز زنان مانند پدال زدن دوچرخه با صحبت کردن انرژی می‌گیرد.

اگر خانم‌ها بخواهند با یک مرد صحبت کنند، باید به این نکته توجه کنند که تنها یک مطلب را در یک زمان مطرح کنند؛ یک موضوع را بگویند و قطع کنند. اگر متوجه شدند او مطلبشان را درک کرده است، آنگاه مطلب دیگری را مطرح کنند. این بدان جهت است که مغز مردان در یک زمان تنها می‌تواند بر یک موضوع تمرکز کند.

مواردی را که آلن پیز در این سمینار (که به زبان انگلیسی بود) مطرح کرد، اصول مهمی در روابط زناشویی قلمداد می‌شوند.

یکی از شکایت‌های خانم‌هایی که به مراکز مشاوره می‌روند، بی‌توجهی شوهران آنها به سخنانشان است. اگر تفاوت‌های زن و مرد را بدانیم، مشکلات کمتری پدید می‌آید؛ برای نمونه، وقتی بدانیم توانایی و علاقه اصلی خانم‌ها صحبت کردن است و با این توانایی انرژی می‌گیرند، باید در هنگامی که آنها با ما سخن می‌گویند، هیچ کاری انجام ندهیم و با توجه کامل به سخنان آنها گوش دهیم.

اگر این اتفاق بیفتد، آنگاه خواهیم دید که چقدر تفاهم و عشق و علاقه بین ما افزایش پیدا کرده است.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

روسپی و راهب از پائولو کوئیلو

در نزدیکی معبد زندگی می کرد . در خانه روبرویش , یک روسپی اقامت داشت

راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند ,تصمیم گرفت با
او صحبت کند . زن را سرزنش کرد : تو بسیار گناهکاری . روز وشب به خدا بی
احترامی می کنی . چرا دست از این کار نمی کشی ؟ چرا کمی به زندگی بعد از
مرگت فکر نمی کنی …؟!


زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا
کرد و بخشش خواست و همچنین از خدا خواست که راه تازه ای برای امرار معاش
به او نشان بدهد.اما راه دیگری برای امرار معاش پیدا نکرد ...



بعد از یک هفته گرسنگی , دوباره به روسپی گری پرداخت .اما هر بار که خود
را به بیگانه ای تسلیم می کرد از درگاه خدا آمرزش می خواست ...



راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد : از
حالا تا روز مرگ این گناهکار , می شمرم که چند مرد وارد آن خانه شده اند
!!!



و از آن روز کار دیگری نکرد جز این که زندگی آن روسپی را زیر نظر بگیرد ,
هر مردی که وارد خانه می شد , راهب ریگی بر ریگ های دیگر می گذاشت .مدتی
گذشت ...



راهب دوباره روسپی را صدا زد و گفت : این کوه سنگ را می بینی ؟ هر کدام
از این سنگها نماینده یکی از گناهان کبیره ای است که انجام داده ای , آن
هم بعد از هشدار من . دوباره می گویم : مراقب اعمالت باش !



زن به لرزه افتاد , فهمید گناهانش چقدر انباشته شده است . به خانه برگشت
,
اشک پشیمانی ریخت و دعا کرد : پروردگارا, کی رحمت تو مرا از این زندگی
مشقت بار آزاد می کند ؟



خداوند دعایش را پذیرفت . همان روز , فرشته ی مرگ ظاهر شد و جان او را
گرفت . فرشته به دستور خدا , از خیابان عبور کرد و جان راهب را هم گرفت و
با خود برد ...



روح روسپی , بی درنگ به بهشت رفت . اما شیاطین , روح راهب را به دوزخ بردند!



در راه , راهب دید که بر روسپی چه گذشته و شِکوه کرد : خدایا , این عدالت
توست ؟ من که تمام زندگی ام را در فقر و اخلاص گذرانده ام , به دوزخ می
روم و آن روسپی که فقط گناه کرده , به بهشت می رود ؟!

یکی از فرشته ها پاسخ داد : " تصمیمات خداوند همواره عادلانه است . تو
فکر می کردی که عشق خدا فقط یعنی فضولی در رفتار دیگران . هنگامی که تو
قلبت را سرشار از گناه فضولی می کردی , این زن روز وشب دعا می کرد . روح
او , پس از گریستن , چنان سبک می شد که توانستیم او را تا بهشت بالا
ببریم . اما آن ریگ ها چنان روح تو را سنگین کرده بودند که نتوانستیم تو
را بالا ببریم !!! "


از کتاب : " پدران . فرزندان . نوه ها "
اثر : پائولو

قدرداني

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا

او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود

برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش

یواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید

و چه چیزی یاد گرفتید؟))

جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

جوان گفت:

1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار

است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را

برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.

هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

راننده ايراني در فرانسه

یک ایرانی در فرانسه مشغول رانندگی در اتوبان بوده و ناگهان متوجه میشه که خروجی مورد نظرش رو رد کرده…
لذا به عادت دیرینه ی ایرانی ها، میزنه رو ترمز و با دنده عقب،شروع میکنه به برگشتن به عقب!
اما در همین حال با یه ماشین دیگه تصادف میکنه…، پلیس میاد و اول با راننده ی فرانسوی صحبت میکنه و بعد میاد سراغ ایرانیه و بهش میگه:ما باید این آقا رو بازداشت کنیم، ایشون اونقدر مسته که فکر میکنه شما تو اتوبان داشتی دنده عقب میرفتی!!!

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

دهكده صدنفري

http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQFvkbof7TjA9CVIVI00vQ0c87GN_YE1rfZNRFDgGoMU5B-zcaqoQ

اگر بتوانیم جمعیت روی زمین را دقیقاً به اندازه یک دهکده صد نفری کوچک کنیم به طوری که تمامی نسبت های انسانی موجود، تغییر نکند نسبت بین این صد نفر به صورت زیر درخواهد آمد:

57 نفر آسیایی
21 نفر اروپایی
14 نفر آمریکایی(شامل آمریکای شمالی و جنوبی)
8 نفر آفریقایی

52 نفر زن
48 نفر مرد

70 نفر رنگین پوست
30 نفر سفید پوست

70 نفر غیر مسیحی
30 نفر مسیحی

89 نفر با رفتار جنسی سالم
11 نفر با رفتار جنسی منحرف

6 نفر صاحب 59 درصد کل ثروت جهان که همه آنها از ایالات متحده آمریکا هستند

80 نفر در خانه های زیر استاندارد زندگی می کنند.

50 نفر از سوء تغذیه رنج می برند.

یک نفر در حال مرگ و یک نفر در حال تولد است.

یک نفر(بله تنها یک نفر) دارای تحصیلات دانشگاهی است.

یک نفر دارای کامپیوتر است.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

تعریف نسبتهای فامیلی ! (طنز)

:: خاله ::

معنای لغوی: خواهر مادر
معنای استعاره ای: هر زنی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یك خانم مهربان و دوست داشتنی كه خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد.
غذای مورد علاقه: آش كشك.
ضرب المثل: خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو كشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود.

زیر شاخه ها:
شوهر خاله: یك مرد مهربان كه پیژامه می پوشد و به ادبیات و شكار علاقه مند است.
دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران كودكی كه یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یكی دیگه ازدواج می كنید یا باهاش ازدواج می كنید اما عاشق یكی دیگه هستید.
چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.
مشاغل كاذب: خاله زنك بازی، خاله خانباجی.

نکته: داشتن یك خاله ی مجرد در كودكی از جمله نعمات خداوندی است.




:: عمه ::

معنای لغوی: خواهر پدر
معنای استعاره ای: هر زنی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد یا هر زنی كه مادر چشم دیدنش را نداشته باشد.
نقش سمبلیك: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل :
1. جواب همه ی فحش هایی كه می دهید. مثال: ...
2. جواب همه ی محبت هایی كه می كنید. مثال: به درد عمه ات می خوره...
3. خیلی چیزهای بدِ دیگه که از ذكر مثال معذوریم...
غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو.
ضرب المثل: ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیك).

زیر شاخه ها:
شوهر عمه: یك مرد پولدار كه سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است.
پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند.
چهره های معروف: عمه لیلا. ترجیع بند: دختر كه رسید به بیست، باید به حالش گریست.
مشاغل كاذب:
Match-Making


نکته: داشتن یك عمه كه در توصیفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسی های زندگی است.




:: دایی ::

معنای لغوی: برادر مادر
معنای استعاره ای: هر مردی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد یا هر مردی كه پتانسیل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از معدود مردانی كه هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه كرد.
غذای مورد علاقه: فسنجون.
ضرب المثل: عروس را كه مادرش تعریف كنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود.

زیر شاخه ها:
زن دایی: یك زن چاق و شاد كه خیلی كدبانو است و جلوی مادر قپی می آید.
پسردایی/دختردایی: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی مثل یك همرزم ساپورتتان می كنند.
چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون. ترجیع بند: همه چیز زیر سر این انگلیساست.
مشاغل كاذب: فوتبال، شرکت در مصاحبه های رادیو تلویزیونی.

نکته: داشتن
یک دایی خوب و لوتی دارای خواص بسیاری است!




:: عمو ::

معنای لغوی: برادر پدر
معنای استعاره ای: هر مردی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از مردانی كه شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید كارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یكی از مردانی كه مادر به مناسبت آمدنش قورمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساكت شده، به فكر فرو می رود.
غذای مورد علاقه: قورمه سبزی، آبگوشت.
ضرب المثل: عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.

زیر شاخه ها:
زن عمو: یك زن كه زیاد به شما توجه نمی كند و خودش را برای مادر شما می گیرد.
دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران كودكی كه اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نكنید خطر را از سر گذرانده اید.
چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو جون سلیمون.
مشاغل كاذب: بازی در قصه های ایرانی.

نکته: داشتن یك عموی پولدار خیلی خوب است.

پرسش استخدام

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود:

شما در یک شب طوفانی و بارانی بسیار شدید، در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید.
سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که دررویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.
شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.
پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید.
.
.
.
البته این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.

· پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است وبه هر حال خواهد مرد.

· شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید در آیندهً جبران کنید.

· شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.


از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:

سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه
همسر رویاهایم در ایستگاه منتظر اتوبوس می‌مانیم.
همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خود را (ماشین) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

تست شخصيت سنجي

ابتدا مطمئن شويد به اندازه كافي وقت داريد و مي توانيد فكرتان را متمركز نمائيد.

براي انجام اين آزمون بايد تصوير موقعيتهاي گفته شده را به ذهن بياوريد و خود را در آن موقعيت قرار دهيد.





جنگل
خود را دريك جنگل مجسّم كنيد و به سوالات زير پاسخ دهيد:


آيا جنگلي كه در آن هستيد تاريك است يا روشن؟
الف) من خود را در جنگلي در روشنايي روز مي ‌بينم.
ب) من خود را در جنگلي در شب مي ‌بينم.
پ) من خود را در جنگلي در هنگام غروب،يا طلوع خورشيد مي ‌بينم. نه كاملاً تاريك و نه كاملاً روشن.


آيا راهي در ميان جنگل وجود دارد؟
الف) بله
ب) نه


فنجان
حال از شما مي ‌خواهيم كه به ميان جنگل برويد.


فنجاني را مي ‌بينيد. چه شكلي است؟
الف) فنجان به نظر من با ارزش مي ‌آيد.
ب) فنجان به نظر من ارزش چنداني ندارد.


با آن چكار مي ‌كنيد؟
الف) رهايش مي ‌كنم و از كنارش مي ‌گذرم.
ب) ار زمين برمي ‌دارمش و سپس دوباره به زمين مي ‌اندازمش.
پ) از آن استفاده مي ‌كنم و سپس آن را همانجا رها مي ‌كنم.
ت) بر مي ‌دارمش و با خودم مي ‌برم.


آب
به راهپيمايي در جنگل ادامه مي ‌دهيد تا به آبي مي ‌رسيد.


آبي كه مي ‌بينيد چه شكلي است؟
الف) گودالي است كه آب باران در آن جمع شده است.
ب) بركه
پ) رود كوچك
ت) رودخانه
ث) درياچه
ج) اقيانوس

آيا آبي كه مي ‌بينيد جريان دارد؟
الف) بله (تند)
ب) بله (كند)
پ) نه (آرام و بي‌جنب‌وجوش)
ت) نه (كاملاً راكد)

آب چه عمقي دارد؟
الف) خيلي كم
ب) مي ‌توانم در آن بايستم
پ) از قد من بيشتر است.
ت) خيلي عميق است.

بايد از آب عبور كنيد. چگونه اين كار را مي ‌كنيد؟
الف) پياده به آب مي ‌زنم يا شنا مي ‌كنم.
ب) آن را دور مي ‌زنم.
پ) از روي پل رد مي ‌شوم.
ت) از قايق يا كشتي استفاده مي ‌كنم.


خرس
به راهتان در جنگل ادامه مي ‌دهيد كه ناگهان با خرسي مواجه مي ‌شويد.


چه نوع خرسي است؟
الف) يك خرس كوچولوي خوشگل
پ) يك خرس بزرگ و واقعي

آن خرس چكار مي ‌كند؟ (نزديكترين گزينه را انتخاب كنيد.)
الف) خرس متوجه من نشده است.
ب) خرس متوجه من شده و دارد با خودش بازيهاي قشنگي مي ‌كند.
پ) خرس متوجه من شده ولي با من كاري ندارد و سرگرم كار خودش است.
ت) خرس متوجه من شده و به نحو تهديدآميز و ترسناكي به من نگاه مي ‌كند.
ث) هيچكدام ... صاف دارد به طرف من مي ‌آيد.

شما بايد به راهتان ادامه دهيد. با آن خرس چكار مي ‌كنيد؟
الف) كار خاصي نمي ‌كنم. خيلي كوچولو وخوشگل است و به فكر اين هستم كه آن را بغل كنم و همراه خود ببرم.
ب) به آن توجهي نمي ‌كنم و راهم را ادامه مي ‌دهم.
پ) قبل از آن كه مرا ببيند از آنجا دور مي ‌شوم.
ت) بالاي درخت مي ‌روم يا پنهان مي ‌شوم.
ث) مي ‌ايستم و با آن مقابله مي ‌كنم. من پيروز خواهم شد.
ج) مي ‌ايستم و مقابله مي ‌كنم. كمي زخمي مي ‌شوم.
چ) هيچكدام از اين گزينه‌ها به انتخاب من نزديك نيست.


ساحل
به راهتان ادامه مي ‌دهيد تا به ساحلي مي ‌رسيد.


چند نفر آدم در آنجا مي ‌بينيد؟
الف) صدها و شايد هزاران نفر.
ب) 20 تا 100 نفر
پ) يكيا دو نفر
ت) هيچكس

فاصله شما از آنها چقدر است؟
الف) آنقدر نزديكند كه مي ‌توان با آنها صحبت كرد.
ب) آنقدر نزديك نيستند كه بتوان با آنها صحبت كرد.
پ) يا خيلي دورند ويا هيچكس در ساحل نيست.

نتايج تست جنگل و مسير
جنگل نماد «زندگي» شماست و اين كه شما چگونه به آن نگاه مي ‌كنيد. اگر شما گزينه «جنگل در روشنايي روز» را انتخاب كرده‌ايد، اين قوياً نشانگر اين است كه به طور كلي آدم شادي هستيد. هر چه نور بيشتري در جنگل ببينيد به معني اين است كه زندگي شما از محتواي بيشتري برخوردار است. چنانچه شما گزينه «جنگل در شب» را انتخاب كرده‌ايد، بدين معني است كه چيز عمده‌اي در زندگي شما وجود دارد كه مي ‌خواهيد آن را تغيير دهيد يا از آن ناراضي هستيد. اين انتخاب همچنين بيانگر اين است كه شما به دلايلي تحت فشار استرس قرار داريد. اگر گزينه «جنگل نه كاملاً تاريك و نه كاملاً روشن» را انتخاب كرده‌ايد، نشانگر چيزي بين دو حالت فوق است. يعني اين كه يكي دو چيز در زندگي شما وجود دارد كه مايليد آن را تغيير دهيد.


اگر راهي در جنگل ديده‌ايد بدين معني است كه هنوز در زندگي خود به طور كامل جا نيافتاده‌ايد. جوانترها معمولاً چنين راهي را مي ‌بينند. چرا چنين است؟ راه، نماد جايي است كه به سوي آن در حركتيد. كساني كه هنوز راه مشخصي را در زندگي خود پيدا نكرده‌اند به احتمال زياد راهي را در جنگل مي ‌بينند. و از طرف ديگر، كساني كه راه زندگي خود را يافته‌اند(معمولاً افراد مسن‌تر) احتمال كمتري دارد كه راهي در بين جنگل ببينند.


فنجان = ثروت
فنجان نماد «ثروت» و رهيافت شما به آن است. اين سوال به شما اين شانس را مي ‌دهد كه هر نوع فنجاني را ببينيد. در واقع، اين سوال به شما فرصت مي ‌دهد تا به خودتان پاداش بدهيد. اگر فنجان باارزشي را ديده‌ايد در اين صورت چيزي كه برايتان باارزش است را به خودتان پاداش داده‌ايد. و اگر فنجاني كه ديده‌ايد ارزش چنداني نداشته، يعني هنگامي كه فرصتي پيش آمده به خودتان پاداش نداده‌ايد.


اگر فنجان را رها كرده‌ايد، يعني به شما شانس داده شده كه پاداشي بگيريد ولي شما آن را پشت سر گذاشته‌ايد. اين بدان معني است كه يا ثروت براي شما ارزش محسوب نمي ‌شود و يا اينكه فكر مي ‌كنيد «ثروت»، چيزي است كه بايد براي به دست آوردنش كار و تلاش كنيد.


اگر فنجان را از زمين برداشته ودوباره به زمين انداخته‌ايد، بدان معني است كه شانس پاداش گرفتن به شما داده شده است، شما هم به قدر كافي كنجكاو بوده‌ايد كه فنجان را از زمين برداشته‌ايد، ولي آن را پشتeسرگذاشته‌ايد. يا ثروت براي شما ارزش eواقعي محسوب نمي ‌شود و يا فكر مي ‌كنيد «ثروت» چيزي است كه بايد براي بهe دست آوردنش كار و تلاش كرد.


اگر از فنجان استفاده كرده و سپس آن را همانجا رها كرده‌ايد، بدين معني است كه شانس پاداش گرفتن به شما داده شده و شما يك استفاده فوري براي آن پيدا كرده‌ايد و فوراً آن را به كار بسته‌ايد. بسياري از مردم يك فنجان چاي يا قهوه مي ‌بينند و آن را مي ‌نوشند. شما هم چنين بوده‌ايد؟ شما شانس پاداش گرفتن را پشت سر گذاشت‌ايد و يك استفاده عملي براي فنجان يافته‌ايد. رهيافت شما به سوي پاداش، «اينجا و اكنون» بوده است.


اگر فنجان را برداشته و با خود برده‌ايد، احتمالاً فنجاني را ديده‌ايد كه به نوعي برايتان باارزش بوده است. يعني شما شانس پاداش دادن سريع به خودتان را پيدا كرده‌ايد و از آن استفاده نموده‌ايد.


آب = رابطه زناشويي
آب، براي همه و به ويژه براي خانمها، نماد رابطه زناشويي است. عمق و سرعت جريان آبي كه ديده‌ايد نشانگر طرز فكر و تمايل شما در اين زمينه است.


سرعت جريان آبي كه ديده‌ايد بيانگر ميزان اين ميل در شماست. هر چند كه اين ميزان لزوماً آنچه مورد نياز شماست نيست.
سهولت رد شدن از آب، نشانگر طرز تفكر و رهيافت شما به مسائلزناشويي است. هر چه راحتتر از آب رد شويد، يعني رهيافت و رويكرد شما به اين روابطراحت تر و آزادانه‌تر است.


خرس= استرس
خرس، نماد مشكلات و چگونگي برخورد شما با آنهاست. اگر خرس كوچولوي خوشگلي را ديده‌ باشيد نشانگر اين است كه زندگي شما خالي از استرس است و شما به راحتي از كنار مشكلات مي ‌گذريد. همچنين نشانگر اين است كه شما از زندگي‌تان لذت مي ‌برد.


امّا چنانچه خرس واقعي و بزرگي را ديده باشيد، حال امكان مواجه شدن با يك مشكل واقعي برايتان فراهم شده است. كساني كه به طور دائم تحت فشارهاي استرس قرار دارند، خرسهاي بزرگتر و خطرناكتري را مي ‌بينند.


چه شما خرس را ناديده بگيريد و چه خرس شما را، هر دو نشانگر اين است كه چگونه به استرس و مشكلات هنگامي كه برايتان پيش مي ‌آيد، مي ‌نگريد.


اگر خرس شما را نديده است و يا آن كه ديده ولي سرگرم بازيهاي قشنگ با خودش است، بدين معني است كه شما مشكلات واقعي چنداني در زندگي نداريد. شما تحت استرس و نگرانيهاي روزمره نيستيد. به شما فرصت داده شد تا مشكلي را ببينيد ولي اين فرصت را از دست داديد! اصلاً چيز بدي نيست.


اگر خرس شما را ديده ولي با شما كاري نداشته و سرگرم كار خودش بوده است، اين بدان معني است كه با وجودي كه مشكلات متداول در زندگي شما وجود دارد، ولي شما از نظر سطح استرس يا نگراني، در شرايط ناسالمي قرار نداريد.


و بالاخره اگر خرس متوجه شما شده و به نحو تهديدآميز و ترسناكي به شما نگاه مي ‌كرده است، يعني شما نياز به مرخصي داريد! شما تحت eفشارهاي شديد استرس و نگراني هستيد و اين مي ‌تواند شرايط ناسالمي را براي شماe به وجود آورد.


نحوه عبور از خرس و ادامه دادن راه، نشانگر اين است كه شما با مشكلات چگونه برخورد مي ‌كنيد و چگونه به حل آنها مي ‌پردازيد. اگر پاسخ شما اين بوده كه به فكر بغل كردن خرس و همراه بردن آن بوده‌ايد، در اين صورت رويكرد شما با ساير مردم بسيار متفاوت است. اغلب مردم تحت استرس بسيار بيشتري از شما قرار دارند.


ساحل = ارتباط با مردم
ساحل، نماد چگونگي ارتباط شما با افرادي كه پيرامونتان قرار دارند است. تعداد افرادي كه در ساحل ديده‌ايد، مستقيماً به تعداد افرادي كه مايلند دوروبرتان باشند ارتباط دارد. افراد اجتماعي و معاشرتي در كنار عدّه زيادي از مردم احساس راحتي مي ‌كنند. اين گونه افراد، ساحل را مملو از جمعيت مي ‌بينند. در طرف مقابل، كساني كه هيچكس را در ساحل نديده‌اند آنهايي هستند كه از تنها بودن با خودشان احساس آرامش و راحتي مي ‌كنند. احساس تنهايي براي آنها مفهومي ندارد و مي ‌توانند مدّت زماني طولاني با خودشان به سر برند.


اگر شما صدها نفر را در ساحل ديده باشيد يعني از بودن در مكانهاي شلوغ و پرجمعيت احساس ناراحتي نمي ‌كنيد. در حالي كه اگر يك يا دو نفر را در ساحل ديده باشيد، بدان معني است كه شما فردي هستيد كه نمي ‌خواهد زمان زيادي را در مكانهاي شلوغ بگذراند و ترجيح مي ‌دهد با يك نفر يا دونفر صحبت كند.


البته اين به معني آن نيست كه شما آدمي اجتماعي نيستيد. بلكه نشانگر اين است كه بيشتر تمايل به محيطهاي آرام و كم جمعيت داريد. اغلب مردم، ساحل را با يك يا دو نفر مي ‌بينند.


فاصله مردمي كه در ساحل هستند با شما، نماد چگونگي ارتباط شما با افرادي است كه پيرامونتان قرار دارند. اگر مردم آنقدر نزديك بوده‌اند كه امكان صحبت كردن با آنها فراهم بود، يعني شما در بيشتر مواقع مايل به ارتباط برقرار كردن با ديگران هستيد.


اگر مردم آنقدر دور بوده‌اند كه امكان صحبت با آنها نبوده، بدان معني است كه شما در اكثر اوقات نيازي به برقراري ارتباط با ديگران نداريد، اما دلتان مي ‌خواهد كساني را پيرامون خود داشته باشيد.


و بالاخره اگر مردم خيلي دور بوده‌اند يعني شما در اكثر مواقع نيازي به برقراري ارتباط با ديگران نداريد و از تنها بودن با خودتان راضي هستيد